گزینشی از خطابه آلبر کاموا برنده نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۷ ( ترجمه رضا رضایی )

 

بله به حیرت افتاده ام ودرونم آشوب شد. وبرای انکه دوباره آرامشم را بدست آورم، می بایست با اقبال بلندم کنار بیایم، وچون صرفا با تکیه بر کامیابیم نمی توانم با این اقبال کنار بیایم،، تکیه گاهی پیدا نکردم، جز آنچه در سراسر عمرم حتی در نامساعدترین اوضاع به آن تکیه کردم یعنی همان ایده ای که از هنرم ونقش نویسنده دارم می خواهم با احساس وسپاس وصمیمیت به ساده ترین شکلی که می توانم این ایده را با شما در میان بگذارم. من نمی توانم بدون هنرم زندگی کنم اما هیچگاه آنرا بالاتر از همه چیز ندانسته ام من اگر به هنرم نیاز دارم علتش این است که هنر هم نمی تواند جدا وبریده از همنوعانم باشد. وبه من امکان می دهد، همین گونه که هستم هم سطح با دیگران زندگی کنم. وسیله ای است، برای بر انگیختن تعداد هر چه بیشتر از انسانها با ارائه دادن تصویر متمایزی از شادی ها ورنج های همگان. این هنر هنرمند را وا می دارد که از دیگران کناره نگیرد، بلکه او را بر می انگیزد که هم از کوچکترین حقیقتها تبعیت کند وهم از بزرگترین حقیقتها، خیلی وقتها کسانی که راه هنر را در پیش گرفته اند وبه این علت هم در پیش گرفته اند که خود را متفاوت با دیگران یافته اند، بله چنین کسانی خیلی زود در می یابند که اگر بخواهند همچنان هنرمند ومتفاوت باقی بمانند باید اذعان کنند که خودشان نیز مانند دیگران هستند. ِ
هنرمند در رفت وآمدش میان زیبایی که بدون آن کاری از پیش نمی برد وجمع انسانها که باز هم نمی تواند از آن بگسلد وجود خود را با دیگران در می آمیزد از همین روست که هنرمندان راستین هیچ چیز را کوچک نمی انگارند بیشتر مجبورند درک کنند وبشناسند نه آنکه به قضاوت بنشینند وحکم کنند واگر قرار باشند در این دنیا جانبداری کنند، شاید فقط جانب آن جامعه ای بتوانند بگیرند که در آن به گفته نیچه قاضی حکم نکند بلکه آفریننده فرمان براند خواه کارگر باشد خواه روشنفکر به این ترتیب نقش نویسنده فارغ از وظیفه های دشوار نیست. نویسنده بنا به تعریفی که از خودش دارد نمی تواند خود را امروزه در خدمت کسانی قرار دهند که تاریخ را می سازند بلکه در خدمت کسانی است که از آن آسیب می بینند، در غیر این صورت تنها خواهد ماند ومحروم از هنرش.

نویسنده درهر اوضاع واحوالی که در زندگیش داشته باشد چه گمنام باشد چه برخوردار از شهرت زود گذر چه اسیر زنجیرهای ظلم واستبداد وچه برخوردار از آزادی عاجل بیان، در هر حال می تواند قلب جامعه زنده ای را که حق به او می رهد تسخیر کند فقط به شرط اینکه با تمام توان خود دو وظیفه را به عهده بگیرد که مایه عظمت اوست حرفه اوست یکی خدمت به حقیقت ودیگری خدمت به آزادی، وچون وظیفه نویسنده وحدت بخشیدن به تعداد هر چه بیشتری از انسانهاست. هنر او نباید به دروغ وبردگی تن بدهد، زیرا دروغ وبردگی هر جا که حاکم شود تنهایی را ترویح می کند.

به رغم همه ضعف های شخصی ما شرافت حرفه ماهمواره در دو تعهد ریشه دارد که عمل کردن به آنها آسان هم نیست یکی امتناع از دروغ گفتن درباره چیزی که از آن آگاهیم ودیگری مقاومت در برابر ستم.

در ضمن من با بیان کلیاتی از شرافت حرفه ی نویسنده قاعدتا جایگاه حقیقی او را نشان دادم . نویسنده هیچ دعوی ومطالبه ای نداردجز همان که همرزمانش دارند. آسیب پذیر است، اما پایداری می ورزد سر وپا تقصیر است، اما شور عدالت در سر دارد . کارش را می کند بدون انکه در برابر دیگران احساس شرم یا غرور کند . مدام نیز وجودش در میان رنج وزیبایی دو پاره می شود.
وخلاصه زندگیش وقف این می شود که از وجود دو پاره خود آثاری بیرون بکشد وبا پایداری ومداومت بکوشد در حرکت ویرانگر تاریخ این آثار را سر وپا نگه دارد .

حقیقت پر از رمز وراز است وگریزنده وهمواره باید به چنگش آورد. آزادی پر از مخاطره است، وهمانقدر که تعالی بخش است زندگی کردن با آن نیز دشوار است. باید به سوی این دو هدف گام بردازیم با زحمت ودرد اما مصمم وپایدار وبا علم به اینکه در چنین راه درازی با ناکامی هایی روبرو خواهیم شد دیگر کدام نویسنده جرات دارد که وجدان راحت خود را وارث فضیلتها بدانند.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *